سلام من ۳۷سالمه دو تا دختر دارم الان مدتیه ک با همسرم اختلاف سر تعصب ب پوششم پیدا کردیم من تو خونواده مذهبی بزرگ شده بودم ک ب اجبار خونواده باید چادر میزدم ک دو سال پیش تقریبا مادرم فوت کرد و من هم اسیب روحی شدیذی بعد فوت مامانم بهم وارد شد چادر رو چن سالیه گذاشتم کنار ولی دیگ اعصاب گیردادن ب پوششمو ندارم میخام اونجوری ک عقیدمه بگردم از بس تحت نظر همسرم بودم خسته شدم اونم میگ دست خودم نیس یکی بهت نگا کنه دیوونه میشم دیگ بقدری عصبی میشه که بیرون رفتنو کوفتمون میکنه میگ باید من پسندم تا احساس ارامش کنم منم دلم میخا کمی موهام معلوم باشه ارایش کنم میگ ارایش فقط برا مهمانی بیرون رفتن ن
از بچگی فشار خونوادم و بعد هم همسرم از حجاب متنفر شدمه
دل اینو هم ندارم پشت سرش راحت باشم میخام باهم باشیم ولی کاری ب پوششم نداشته باشه من ک نمیخام ناجور بگردم در حد عرف ولی میگ موهاتو باید بپوشونی چرا بیرون ارایش میکنی میگم برا اعتماد بنفسمه میگ من نمیتونم بپذیرم دخترام هم هم عقیده منن ولی از پدرشون میترسن ک راحت اونجوری ک دوست دارن باشن تا حرف این پیش میا ک اعتقاد ندارم نمیتونم میگ باش پ من بهتون کار ندارم و قهر میکنه تو خودش میریزه رنگش میپره چشماش عصبی میشن میترسیم سکته کنه از ترس کوتا میام این همه سال ولی مدتیه دیگه توان ندارم همش گریه میکنم خسته شدم نمیدونم بخاطر دخترام بخاطر دل خودم چ کار بکنم
فکر میکنه اگ من کمی موهام معلوم بشه دیگ خراب شدمه فاتحه زندگیش خوندس اینقد بحث سر این موضوع کردیم ک زود حالم بد میشه دلم دیگ نمیخا برم بیرون اونم گیر میده باهم بریم بیرون باهم بریم سفر ولی من چون جوری ک میخام برم بیرون نمیتونم باشم دیگ دلم نمیخا بیرون برم کلاسی ورزشی چیزی برم
اختلاف سنی ما دوازده ساله خیلی میخا منو درک کنه ولی نمیتونه تو خونواده کم احساس بزرگ شده برعکس من ک سرتا پا احساس و هیجانم ولی با سلیقم نمیکشه مرد خوبیه خیلی بیشتر شبیه پدره برام تنها مشکل زندگی ما همینه ک نمیزاره ب عقیده خودم باشم حدو حدود برام میزاره
بارها شده دیده چی پوشیدم قبل بیرون رفتن مشکلی نداره ولی وقتی بیرون میریم کسی منو نگا کنه یهو رنگش عوض میشه شروع میکنه ب قر زدن و برمون میگردونه خونه بارها هرچی خوشی کردیم زهرمون کرده میگم مگ تقصیر منه نگا میکنن منکه همه توجه ام بتویه فقط تو رو میبینم
تو رو خدا راهنماییم کنید من چکار باید کنم دیگ خیلی تحملم کم شده توان دیگ ندارم دلم میخا هرچی تو این همه سال برام عقده شده همونجور باشم من بی حیا و بی وجدان نیستم اونم ب پاکی من اعتقاد داره ولی نمیزاره کمی موهام بیا بیرون ویا برا بیرون رفتن بخودم برسم